برای ماجراهای تکراری که هر بار با دیدنم با هیجان تعریف می کرد منم با هیجان گوش می کردم انگار که اولین بار است آن ها را می شنوم،
دلم برای دست های پینه بسته اش که هر بار با دیدنم دستانم را می گرفت و می گفت
" ببین دستانم چقدر داغ است"
دلم برای موهای سفیدش که با حنا رنگ می کرد و از روسری سفیدش بیرون می زد تنگ می شود
دلم برای همه چیزهای ساده ای که فکر نمی کردم روزی آرزویم شوند تنگ می شود...
نوع نگاه...برچسب : مادربزرگ, نویسنده : mehrsa1986 بازدید : 61
... گفت گذشته ام همواره همراهم می ماند، اما هر چه خودم را از وقایع آزادتر کنم و بیش تر بر احساسات متمرکز بشوم، بیش تر می فهمم که همیشه، در لحظه اکنون فضای عظیمی هست، نه عظمت است، که می توان با عشق بیش تر، شوق زندگی بیش تر، پُرش کرد...!
برگرفته از کتاب"زهیر" / پائولو کوئلیو / مترجم: آرش حجازی
نوع نگاه...برچسب : نویسنده : mehrsa1986 بازدید : 72
انسان تنهاترین موجود روی زمین است
به هیچ کس
و هیچ چیز دل نبندید
هر وابستگی
یعنی یک زخم
در آینده ای دور یا نزدیک...!
نوشته شده در سه شنبه هجدهم مهر ۱۳۹۶ساعت 8:27 توسط مهرسا|
نوع نگاه...برچسب : وابستگی, نویسنده : mehrsa1986 بازدید : 66
برچسب : نویسنده : mehrsa1986 بازدید : 60
برچسب : نویسنده : mehrsa1986 بازدید : 67
یک نفر هست
که طنین صدایش طور دیگری ست،
جور دیگری اسم تو را صدا می زند،
کلمات را طور دیگر ادا می کند،
که صدایش برایت خوبتر است...
نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم مهر ۱۳۹۶ساعت 9:6 توسط مهرسا|
نوع نگاه...برچسب : نویسنده : mehrsa1986 بازدید : 140
سیر باشد تازه قصه آغاز شده
دیگر نه می تواند پرواز کند و نه می تواند
بمیرد و این قصه عشق است...
نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم مهر ۱۳۹۶ساعت 13:47 توسط مهرسا|
نوع نگاه...برچسب : نویسنده : mehrsa1986 بازدید : 69
چنان از من
که دیدارت محال آید...
از ناکجا تا ناکجاتر چند فرسنگ است؟
نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۶ساعت 10:8 توسط مهرسا|
برچسب : نویسنده : mehrsa1986 بازدید : 109
بفهمی آدم این زندگی نیستی،
وقتی که خیلی دیگه دیر شده...
نوع نگاه...برچسب : نویسنده : mehrsa1986 بازدید : 59
برچسب : خیلیییییییییییییییی, نویسنده : mehrsa1986 بازدید : 62